حرفهایی برای گفتن...

  • ۰
  • ۰

جهانم

تصورم از جهان یک دنیا بود پر از آدمهای مختلف که توشون بد هست ولی به ندرت من حتی میتونستم برای بدی هر آدمی یه دلیل پیدا کنم و بگم به این دلیله که بد شده وگرنه خودش خوب بوده. تصورم بهم میگفت آدمها خوبن مگر اینکه خلافش ثابت بشه، تصورم این بوده که (حرام) برای فرد مذهبی بسیار مهمه و رعایت کردنش مثل نماز خوندن!! واجبه. تصورم این بود که پارتی بازی و رابطه هست اما نه در همه جا نه بین همه ی مردم نه هر جایی که کاری انجام میشه، تصورم این بود که فردی که دم از خدا و دین و مذهب میزنه مال و حق مردم رو نمیخوره ، تصورم این بود که خدا فقط حجاب و چادر رو یاد نداده بلکه اخلاق و مساوات و حق و عدل رو هم یاد داده ...

باورش سخت بود، دیدنش سخت تر

تصورم رو باید تغییر بدم یا نه نمیدونم ولی دلم میخواد چشم هامو ببندم و فکر کنم که هنوز هم دنیا جاییه که همه خوبن و به حقوق هم احترام میزارن و خدا هم بالاتر از همه مراقبشونه...
  • ۹۴/۰۷/۱۹
  • زینب

نظرات (۱)

به به! بازم زینب خانوم..
پاسخ:
ننوشتن آزارم میداد :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی