حرفهایی برای گفتن...

۷ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۶ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

جا

همه چبز سر جای خودشه

منظم مرتب مثل پازل

جز دلی که نیست که نیست...

  • زینب
  • ۰
  • ۰

زندگی

خدایا دنیات حقیرانه کوچیکه

برای زندگی چاره ای جز خواب نیست..

  • زینب
  • ۰
  • ۰

از اسرار مگو

وقتی بی منطق شدم، لج باز شدم، هر وقت رو برگردوندم یا قهر شدم حتی وقتی سکوت کردم و بی تفاوت شدم، بغلم کن، حرف نزن، دلیل نیار، نخواه قانعم کنی، آرومم کنی یا هر کاری، فقط بغلم کن و معجزه رو با چشمای خودت ببین...

  • زینب
  • ۰
  • ۰

انحلال

دیشب خواب دیدم یه لباس تور صورتی داشتم که تا بالای نافم بود، از این یقه اسکی ها ولی بدون آستین، جلو آینه وایساده بودم لذت میبردم از قشنگی لباس، اول صبح که بهش فکر میکردم یادم نمیومد اصلا از کجا آوردمش، پس تصمیم گرفتم تو خریده باشیش برام، خوب جان تو چقدر سلیقه ت خوبه چقد قشنگ انتخاب میکنی برام.. اصلا شاید واقعا تو خریده بودیش فقط من ندیدم که داده باشی بهم یا شایدم دیدم که بهم دادی یا اصلا شاید کادو کردیش یه روبان قرمز زدی بهش با یه رز قرمز یا حتی زیپ پشتشم تو برام بستی؟ مثل شکر که تو آب حل میشه من حل شدم توی تو و الان قابلیت تفکیک پذیریمو از دست دادم .. چه کلمه ی زشتی، ببخشید خوب جان من و تفکیک از تو چه محال خنده داری...

  • زینب
  • ۰
  • ۰

دقیقا وسط بهار

دوست جان تولدت مبارک.

  • زینب
  • ۰
  • ۰

معدنچی های گلستان

من احساساتی ام ، خیلی ، خیلی خیلی زیاد، معنی کلمه تسلیت رو نمیفهمم اصلا، درکش نمیکنم اصلا. دلی که درد داره تسلیت به کارش نمیاد، تسلیت یه کلمه ست به زبون آوردنش هیچ تسلی ای نداره واسه م، دلی که درد داره فقط درمانش دلداره

من معنی انتظارو میفهمم، معنی مادر بودنو میفهمم، معنی تنگنارو میفهمم..

من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود...

امان از دل مادری که انتظار بچه ش رو میکشه، ای خدا عظمتتو شکر، نمیشه کاری کنی برای دل مادرا؟ تو که همه کار ازت بر میاد، میشه کاری کنی معدنچی ها از عمق 1800 متری زنده بیرون بیان؟ انتظار سخته خدا، هیچ مادری رو با بچه ش امتحان نکن...

  • زینب
  • ۰
  • ۰

آن

قبلترها

یکی بودی

یک جا بودی

یک آن بودی

...

  • زینب