حرفهایی برای گفتن...

  • ۰
  • ۰

1984 و ...

دارم کتاب "1984" رو میخونم، ببین نمیخوام در مورد کتاب بنویسم یعنی مینویسم اما بعدا، شاید...

یه جایی یکی که یادم نمیاد کی بود و کجا بود بهم گفت ادما بعد یه مدت خیلی ریز و یولش تبدیل به کسی میشن که ازش بدشون میومده، اینو من تجربه کردم واقعا عملیه، ببین تا حالا شده یه جایی از زندگیتو تحریف کنی? مثلا دروغکی یه ماجرایی رو یه جور دیگه مثلا اونجوری که به سلیقه ت نزدیکتره برای کسی یا کسانی تعریف کنی بعد هی تعریف کنی هی فکر کنی هی تعریف هی فکر بعد یهو بمونی سرگردون این وسط که حقیقت واقعا چی بوده? خیلی وحشتناکه دقت کن لطفا، ببین تو یهو میبینی که نمیدونی دقیقا چه اتفاقی حقیقته نمیدونی چی تخیل و سلیقه ته و چی واقعیته...

ببین عزیزم وایسا بهتر برات بگم تا حالا شده زندگی دومتو وارد زتدگی اولت کنی? حالا حتما میپرسی زندگی اول و دوم دیگه چیه? خیلی خب میگم، زندگی اول همونه که هر روز اتفاق میوفته و زندگی دوم هم البته که اتفاق میوفتهاما تو ذهنته که اتفاق میوفته، حالا فکر کن این دو تا با هم قاطی بشن بعد جوری به که نتونی از هم جداشون کنی، بشینی وسطو بگی کدوم حقیقته کدوم تخیل ??

ببین میدونم گیجت کردم ولی از کجا معلوم حقیقت حقیقته و خیال حقیقت نیست?

دلم هوای چایی های تلخ بابامو کرده...

  • ۹۵/۰۹/۰۲
  • زینب

نظرات (۲)

گمونم معمولا همین جوره...مردم کس دیگه ای هستن اما دوست دارن کس دیگه ای باشن و اون یکی دیگه رو تعریف می کنن...حتی تو ناله هاشون و وقتی میگن از وضعیت موجود ناراضی هستن این طوره. 
پاسخ:
زمانی که توش غرق بشیم تشخیص حقیقت و خیال سخته اگه غیر ممکن نباشه
معمولا وضعیت برقرار همین شرایطیه که بهش اشاره داری

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی